پرش به محتوا

خر دجّال

نشست هشتم تاریخ شفاهی

نشست ششم تاریخ شفاهی تئاتر ایران

با عنوان
در روش راه بردن عقل

بازخوانی اجرای نمایش «خَرِ دَجّال»
گروه تئاتر آیین، سال ۱۳۷۰

با حضور
داوود دانشور
منصور براهیمی
و جمعی از هنرمندان حاضر در این اجرا

شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲
ساعت ۱۶

بروشور

بازیگران :

قدرت ا… صالحی

چالاک

محمود هندیانی

جعفر خادم

داناک

ملانصرالدین

مهرنازفرزانمهر

بهرو

دا و دانشور

حسن متير

داود قیصری

برزو

خردجال – خرملا

طراحی و ساخت صحنه

گروه تاترآئین

طراحی لباس

گروه تاترآئین با تشکر از مسئولین آرشیولباس :

ذكرا …. میری – فریبا رحمانی پور)

صورتک و چهره آرایی

موسيقى وصدا

گروه تاترآئین ارسیا

وسایل و تزئينا ت صحنه

حسن ضرغامی

دستیار کارگردان

منصور براهیمی

آفیش وبروشور

نور

علی قطمیری

صدا

محمدصادق گرما رودی (مسئول نور حسن حسینی مقدم

( نورپرداز)

غلامعلی ابوالمعصومی (مسئول صدا ) عباس نوربخش

(صدا بردار)

و با همکاری : اکبر شرفشاهی مسئول صحنه) عیسی فیلی (تأسیسات)

اسما عیل عزیزیان

(برق ) ، احسان غفورزاده ) (گیشه ) ، مصطفی میناپور (سرپرست خدمات علی ،لامعی نبی رشگی والله مراد کلهری (خدمات) .

گروه تاتر آیین

دی و بهمن ۱۳۷۰ – تالار هنر

بنام خدا

در حالیکه هنوز آخرین متن برنامه ” گروه تئاترآیین ” تحت عنوان ” جهان سوم در تئاتر ” ، که نمایشنامه ای است ایرانی ، به دلیل مشکلات اجرایی در انتظار اجراست، گروه با متن ایرانی دیگری برنامه جدید خود را آغاز میکند این برنامه تحت عنوان ” دنیای مضحکه و کمدی ” شامل یک متن ایرانی است بنام ” خر دجال ” و پنج کمدی مشهور از سایر نقاط جهان که گروه امید دارد شرایط مناسب اجرای آنها فراهم آید. نمایشنامه های خارجی این مجموعه عبارتنداز : ۱) «پرندگان» اثر  آریستوفانس ( بزرگترین کمدی نویس یونان باستا ن )، ۲) « هر طور شما بخواهید» از شکسپیر، ۳) « کیمیاگر » ازبن جانسون، ۴) « اهمیت ارنست بودن» از اسکار وایلد ، و بالاخره ۵) « شاه اوبو » از آلفردژاری .

” خردجال ” تنظیمی است نمایشی از لطایف ملانصرالدین ( بطور عمده براساس كتاب ” ملانصرالدین ” گردآوری محمدرمضانی و چاپ کلاله خاور) با نگاهی به دیگر لطایف و آثار طنزآمیز فارسی علی الخصوص « لطائف الطوائف » ( مولانا فخرالديـــــــن علی صفی ) و « رساله دلگشا» ( عبید زاکانی ) وبعضا آثار غیرایرانی چـــــــــون  «افسانه های ازوپ” ( ترجمه علی اصغر حلبی ) و « خسیس » مولیر. تنظیم اولیه متنی کوتاه بود که بعد با بدیهه سازی و مشاوره گروهی بسط یافت و بالاخره به گونه ای که شا هد آن هستید مدون گردید.

ظاهرا ” محققین برآنند که نمیتوان ملانصرالدین را به یک کشور یا ملیت منسوب داشت. می نماید که او شخصیتی شرقی و در حال حاضر جهانی است. محمد جعفر محجوب در مقدمه ای که برکتاب « ملانصرالدین» ( چاپ جریده فکاهی «توفیق » ۱۳۴۸) نوشته است نسب نامه و حوزه نفوذ این شیرین ترین سنخ کمیک ما را بس وسیع می دانــــــــــد : ” از یک سو تمام نادره ها و لطایفی که در میان اقوام عرب زبان به جحا ( یا جحی یا جوحی با الف کوتاه یا ی درپایان ) وابونواس و بهلول نسبت داده شده و بسیاری از لطایفی که افراد ایرانی مانند عبید زاکانی و تلخک مسخره سلطان محمود گفته اند یا منسوب بدانهاست بدو منتسب شده است … و ازسوی دیگراقوام و ملتهای دیگر اسلامی ( از اقصی نقاط شمال آفریقا و مغرب و مصر گرفته تا جمهوری های شوروی در آسیای میانه) با اصرار

تمام او را به خود می چسبانند وحتی در ترکیه برای او مقبره ای نیز ساخته اند…” (ص۳). براین امر محققین خارجی نیز صحه می گذارند. مثلا « ایوان سپ»، نویسنده و منتقد هنری اهل یوگوسلاوی که رساله دکترای ادبیات اش درباره ملانصرالدین است و نیز کتابی بنام « استحاله های ملانصرالدین» نوشته است در مقاله ای تحت عنوان «هزار و یک لطیفه» ملانصرالدین ( پیام یونسکو ، ویژه نامه ” دنیای طنز اردیبهشت ۱۳۵۵) او را شخصیتی میداند که بیشتر زاده تخیل کمیک ممالک مشرق زمین است تا شخصیتی تاریخی و واقعی . اگر واقعیت امراین است پس آیا نمیتوان گفت ملانصرالدین که ازقیدتاریخ و واقعیت تاریخی آزاداست، حاوی تمامی آن حقیقت تاریخی و واقعیت زندگی است که بویژه در کشور ما به شکل طنز و هجوی کوبنده و نیروزای تجلی کرده است؟ اگر چنین است پس او یکی از بهترین منابع طنز فارسی است و رویکرد ما به او، ضمن تایید شخصیت جهانی اش، رویکردی است در جهت نمایشی کردن سنخ های کمیک و پر ارزش ایرانی که متاسفانه به نمایش کشور ما راه پیدا نکرده اند . قابل ذکر است کــــــــــه کوشیده ایم از گرایشهای «توریست پسند »ی که بویژه اینروزها تحت عنوان « سنت » و « سنتی » باب شده بپرهیزیم. آن هنر سنتی که مقبول طبع دیوانسالاری و مورد تفقد فرنگ نشینان است چند دهه است که به دلایل فراوان توان و نیروی حیاتی خود را از دست داده و با صطلاح «موزه » ای شده است . دیوانسالاری ، که خود عامل تحکیم این اضمحلال بود، و نیز سیاست استعماری غرب ، که همیشه و همه جا خود را مخرب فرهنگهای بومی نشان داده، اکنون چگونه میتوانند مسیح‌وار آنچه را که خودکشته اند زنده گردانند .فرهنگ زنده، سنت زنده، و هنر زنده به اعتبار مردم زنده است و به مدد آنها زندگی می یابد. در غیراینصورت جز کالبدی بی جان هیچ نیست.

در این رابطه امیدواریم چنانکه شایسته است عمل کرده باشیم و این گام ادای دینی ولواندک به این سنخ همیشه زنده ما محسوب گردد.