پرش به محتوا

نا-هم-سایه‌

نشست هشتم تاریخ شفاهی

 بازخوانی اجرای نمایش:
«همسایه‌ها» اثر جرج ساندرز
گروه تئاتر آیین، سال ۱۳۸۵

با حضور

داوود دانشور
منصور براهیمی

و جمعی از هنرمندان حاضر در این اجرا

شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

بروشور

نویسنده جیمز ساندرز

گروه کارگردانی منصور براهیمی

مترجم و کارگردان: داود دانشور

قدرت الله صالحی

بازیگران :

پرویز فلاحی پور

دیدار رزاقی

طراح صحنه و لباس:

شیوا رشیدیان

حسام الدین شهیدی

ایمان افسریان

طراح نور :

طراح آفیش و بروشور :

طراح چهره پردازی

اجرای صدا : پرویز آخوندزاده

مدیر تدارکات حسن متین مدیر صحنه محمود هندیانی

منشی صحنه مینا نفیسی فرد

روابط عمومی شراره پور خراسانی دستیار طراح صحنه و لباس غزاله معتمد

عکس و فیلم ناصر براهیمی

انتخاب موسیقی گروه برامس – اسکارلاتی)

همکاران :گروه

رهبان عقیلی – وحید لشگری- حسن فرضی پور

ماريا حاجيها

اجرای نور: رضا خضرایی

آناهیتا آقاطاهر

تئاتر شهر

گروه سینما تئاتر آیین موسسه فرهنگی – هنری سیم آیین

www.alingroup.com

صندوق پستی: ۶۸۵-۱۵۷۲۵

تالار چهار سو – مجموعه تئاتر شهر تیرماه ۱۳۸۵ ساعت اجرا ۱۸

مرکز هنرهای نمایشی

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

درباره ساندرز

جیمز ساندرز که درمیان موج نوی نمایشنامه نویسان بریتانیایی صدایی متمایز به شمار می رفت در ۸ ژانویه ی ۱۹۲۵ به دنیا آمد و در ۲۹ ژانویه ی ۲۰۰۴ از دنیا رفت در آغاز معلم شیمی بود و به طور پاره وقت به کار نمایشنامه نویسی می پرداخت اما از ۱۹۶۴ به نمایشنامه نویسی تمام وقت بدل شد. او در مقام نمایشنامه نویس ، هیچ گاه سبک و تشخص ماندگاری پیدا نکرد و احتمالا همین امر مانع شناسایی وسیع او بوده است زیرا منتقدین میخواهند بدانند نمایشنامه نویس را در کجا جای دهند و چه انتظاراتی از او داشته باشند. مارتین اسلین در کتاب معروف خود درباره ی تئاتر ،ابسورد او را از جمله نمایندگان بریتانیایی این نوع تئاتر قلمداد کرده است. شک نیست که بسیاری از آثار اولیه او به سبکی ما بعد یونسکویی نوشته شده اند اما او در طول زندگی هنری خود با آن که کاوش در محدودیتهای تئاتر سنتی را ادامه داد توانست تجربههای منحصر به فردی نیز از سبکهای متنوع نمایشی بر جای گذارد.

سه نمایشنامه ی اولیه او عبارتند از تصادف کوفتی (۱۹۵۸)، بارنستبل (۱۹۵۹) و حیف بیچاره فرد (۱۹۵۹)، که از این میان سومین اثر برای نخستین بار تأثیری متمایز بر جای گذاشت حیف بیچاره فرد نمایشنامه ای است فانتزی به سبک یونسکو عنوان فرعی آن گفت و گویی دو نفره به سبک یونسکو است که ماجرای زن و شوهری را باز میگوید که از فرد متواری سخن میگویند فردی که ظاهراً گذشته ی بدون جنب و جوش آنها را باز می نمایاند در نمایشنامه ی کشتی نوح که در سال ۱۹۵۹ اجرا شد ساندرز از نگاه غیر مستقیم به شیوه ی یونسکو دست کشید و مستقیماً به مسئله ای چون مسئولیت انسان و عدل الهی در مواجهه با فاجعه ای جهانی و قریب الوقوع روی آورد این اثر که تفسیری جدید و برآشوبنده از داستان نوح عرضه کرد، نشان داد که ساندرز می تواند همچون برنارد شاوی جدید مستقیماً به تئاتر اندیشهها و عقاید روی آورد. سه نمایشنامه ی تک پرده ای دیگر او که عنوان کلی پایانها و پژواک ها را برخود داشت در ۱۹۶۰ به روی صحنه آمد. نمایشنامه ی اول همان پایانها و پژواکها ست و دو نمایشنامه ی دیگر عبارتند از تعهد و بازگشت به شهر. چیزی از لحن و حال و هوای کشتی نوح را در بازگشت به شهر نیز میتوان دید اما در این اثر ما در گیر عواقب فاجعه ای گسترده هستیم ، نه همچون کشتی نوح درگیر مقدمات آن

13

در آثار بعدی ساندرز، سرعت و تنوع تغییر سبک به حدی است که جان راسل تیلر، در کتاب خشم و پس از آن، آن را با رنگ به رنگ شدن آفتاب پرست قیاس می.کند نمایشنامه ی اتفاق ناچیز (۱۹۶۱) گفت و گوی موجز و بی ربطی است میان سه زن که در مورد جسد فردی که تیر خورده است بحث میکنند از طرف دیگر ، نمایشنامه ی دو طبقه ی دو طبقه (۱۹۶۲) تا حدی حال و هوای رئالیستی دارد و به مسائل اوقات بیکاری گروهی از رانندگان اتوبوس های دو طبقه میپردازد. سال بعد او دو هجویه ی موجز نوشت: هیلری مکانخی که بود؟ (۱۹۶۳) و خشکه معلم (۱۹۶۳) ساندرز اولی را نمایشنامه ای انگلیسی برای خارجیها نامید و در آن به دو بیوه زن پیر پرداخت که مهمانی هفتگی چای آنها در درجه ی اول فرصتی است برای غرض ورزی مودبانه نسبت به دیگران خشکه معلم تک گفتار معلم با سابقه ای است که در طی وعظ خود اطمینان به یک مرجع قدرت را نیاز ما قلمداد میکند و این در حالی است که چراغ چشمک زن کورکننده ای در پسزمینه شروع یک جنگ هسته ای را اعلام میکند.

اما مهمتر و مشهورتر از همه نمایشنامه ی بلند اوست موسوم به دفعه ی دیگر برایت آوازی می خوانم (۱۹۶۳). در اینجا ساندرز بار دیگر به ابسورد باز میگردد اما به روشی شخصیتر و پیچیده تر از قبل موضوع ظاهری متن به الگزاندر جیمز مسن مربوط میشود عزلت گزیده ای در گریت کنفلید در ایالات اسکس که سرگذشت او در کتاب عزلت گزیده ای در ملا عام اثر رالی تریویلین نقل شده بود اما علاقه ی ساندرز همچون دیگر نویسندگانی که به سرگذشت مسن پرداخته بودند نه سرگذشت او بلکه پرسشی هستی شناسانه بود: اگر مسن واقعاً ، با فراموش کردن دنیا دنیا را فراموش کرده است و اگر هیچ کس از هستی و سرگذشت او آگاه نیست آیا به مفهوم واقعی کلمه میتوان گفت که او وجود دارد؟ از این زمان به بعد نمایشنامههای او موفقیتهای بسیاری هم در وست اند و هم در تئاترهای غیر حرفه ای داشته است. رایحه ی گل نخستین بار در سال ۱۹۶۴ اجرا شد اثری تراژیکمدی و ظریف که به سبکی اکسپرسیونیستی نخستین ساعات پس از خودکشی یک جوان را ترسیم می.کند همسایه ها (۱۹۶۴) نخستین بار در تئاتر کوئستر به کارگردانی الن کلارک به . به روی صحنه رفت. نخستین اجرای حرفه ای آن در مه ۱۹۶۸ در باشگاه تئاتری همپستد به کارگردانی چارلز جروت و با بازی توبی (رابینز (زن) و کلوین (لاکرت (مرد) عرضه شد. نمایشنامه ، به شیوه ی معمول ساندرز به دو فرد میپردازد یک مرد یک زن یکی سیاه دیگری سفید. یکی لیبرال و دیگری به اصطلاح ویری تابع امیال آنی منتقدی نوشت این دو در یک اتاق نقابهای یکدیگر را کنار میزنند . این نمایشنامه به آن پیش داوریهایی می پردازد که یقین داریم خود ما از آنها برخوردار نیستیم و به آن کشش ها و تنش هایی که تصمیم میگیریم نادیده بگیریم. تماشاگر نباید فقط به مشاهده ی نمایشنامه بپردازد، بلکه باید خود را نیز مشاهده کند نه فقط باید پیش داوریها و کلی بافیهایی را ببیند که شایع و متداولند بلکه باید ببیند که در پی آنها چه نتایج و انتظاراتی به دست میآید و آنها او را به کجا هدایت می کنند. در سال ۱۹۶۷ نمایشنامه ی دختر ایتالیایی را نوشت با همکاری ایریس مرداک و بر اساس رمانی به همین نام از او، پس از تجربه ای ناخوشایند در حوزه ی تئاتر کودک در سال ۱۹۶۹ مصائب سانچوپانزا را نوشت . سپس در دهه ی ۱۹۷۰ به بیواسطگی و صمیمیت تئاتر حاشیه ای بازگشت و در سال ۱۹۷۱ بازیها و پس ا از لیورپول را عرضه کرد. در نیمه ی دهه ی ۱۹۷۰ همکاری نزدیکی را با تئاتر آرینج تری آغاز کرد، این تئاتر بسیاری از آثار بعدی او را اجرا کرد که از آن جمله است : هنر کولهاس (۱۹۷۳) اجساد (۱۹۷۷)، سقوط (۱۹۸۴)، اوضاع بهتر می شود (۱۹۹۲) و ترجمههای او از آثار واتسلاف هاول ساندرز در رسانه های دیگر نیز بسیار فعال بوده است مهمترین فیلمنامههای او عبارتند از: بازگشت ملوان (۱۹۷۸) و اقتباس میشائلهانه که کارگردان آلمانی از پس از لیورپول (۱۹۷۴) از آثاری که برای تلویزیون نوشت خیابان (۱۹۷۹) و بلومرز (۱۹۷۹) شناخته شده ترند لحظات تصادفی در می گاردن (۱۹۷۳) و منوکیو (۱۹۸۵) از جمله بهترین آثار رادیویی او به حساب می آیند آخرین نمایشنامهی صحنه ای او عقب نشینی (۱۹۹۵) نام داشت که در تماشاخانه جدید کمپانی آریج تری به نمایش در آمد. با آن که سبکهای واگرایی که ساندرز در آنها دست به تجربه زد دامنه ای بسیار وسیع را در بر میگیرد اما میتوان موقعیتها و مضامین مشترکی نیز در آثار او پیدا کرد ساندرز غالبا از شخصیتهای دو تایی بهره می گیرد تا در چگونگی ارتباط افراد با یکدیگر این که چقدر به یکدیگر اهمیت میدهند و چقدر به همدیگر متعهد میشوند به کند و کاو بپردازد شخصیتهای بیگانه مانده ساندرز معمولاً در موقعیتی آستانه ای یا لب مرزی قرار دارند با اموری چون مرگ تنهایی یا حتی نزدیکی و مجاورت با هم مشکل پیدا می کنند. او غالباً به

 

کندوکاو در ارزشهای کاذبی می پردازد که به روابط میان فردی و مسئولیت پذیری مردم مربوط می شود ارزشهایی که افراد به دلیل انتخابهای خود آنها را میپذیرند یا از آنها طفره میروند. ساندرز اغلب از بازنده ها و یاغی ها حمایت کند و کاملاً به کسانی که می کوشند با تظاهر جلوی عواطف خود را بگیرند یا از دیگران امتیاز بگیرند با سوءظن مینگرد او متخصص نمایشی کردن بازیهای مودبانه است. شخصیتهای او بی اندازه ناتوان اند و مضامین مورد علاقه ی او بیشتر حول محورهایی چون عدم وابستگی در برابر وابستگی یا پذیرش مسئولیت انتخابهایی که کرده ایم در برابر عدم اختیار ما در مهار وقایع میگردد. در کتاب در جستجوی تئاتر پست مدرن مصاحبه با نمایشنامه نویسان معاصر وقتی مصاحبه کننده از او گست ویلسون، نمایشنامه نویس آفریقایی – آمریکایی می پرسد احساس نمیکنید که تنسی ویلیامز و اوژن یونسکو بر نوشته های شما تاثیر زیادی داشته اند؟ پاسخ میشنود که نه من تحت تأثیر آنچه دیده ام هستم . ولی مسلماً تحت تأثیر جیمز ساندرز ،هستم بخصوص نمایشنامه های دفعه ی دیگر برایت آوازی میخوانم و رایحه ی گل او نمایشنامه نویس بریتانیایی است که بر استاپارد و آزبرن سخت موثر بوده است. به یاد می آوردم استل پارسونز را هنگام اجرای تک گفتاری عالی از نمایشنامه ی دفعه ی دیگر برایت آوازی میخوانم آن زمان بود که تصمیم گرفتم تک گفتارهای بیشتری در نمایشنامه هایم به کار ببرم………

1James saunders 2)Dog Accident 3)Bams table 4)Alas, Poor Fred 5)The Ark 6)Ends and Echoes 7)Committal 8)Return to the City 9)John Russell Taylor Anger and After (Harmondsworth,Penguin Books, 10) A Slight Accident 11)Doublp Double 12/Who Was Hilary Maconachie? 13)The 1966).p.182 Pedagogue 14)Next Time I Sing to You 15) Alexander James Mason 16)Great Canfield 17)Essex 18) A Hermit Disclosed 19) Raleigh Trevelyan 20 West End 21)A Scent of Flowers 22) Neighbours 23) Questors Theatre 24)Alan Clarke 25)hampstead Theatre Clup 26)Charles Jarot 27)Toby Robins 28) Calvin Lockhart 29)The Italian Girl 30)ris Murdoch 31)The Travails of sancho Panza 32)Games 33) After Liverpool 34)Orange Tree Theatre 35)Hans Kolhaas 36)Bodies 37)fall 38)Making it Better 39)sallors Return 40)Michael Haneke 41)The Avenue 42)Bloomers 43)Random Moment in A May Garden 44)Mennochio 45)Retreat 46)John LDigaetani: A Search for a Postmodern Theater: Interviews with Contemporary Playwrights (New york, Greenwood Presi, 1991), p.287 47)August Wilson 48)Estelle Parsons